(چندین متر از جا میپرم) دستپاچه گفتم
_سلام ممنون... تو.... اینجا... الان...
نمیدونم از سرما بود که اشک اومد تو چشمم یا فوران احساسات
+اومدم ببینمت
_مگه نگفتی ریختمو نمیخوای ببینی؟
سکوت....
.
.
.
.
+تو گفتی بیام
_من؟؟ کی؟؟ من چندساله تورو ندیدم....
ولی دلم خیلی برات تنگ شده بود خوب شد اومدی
_کجا رفتی؟؟
_کجایی؟
_کجایی؟؟؟
حیرون داشتم هوار میکشیدم کجایی....
که بیدار شدم از خواب...
گفتم کجایی.... کجا موندی عزیز دلم.... تو اون همه تاریکی من تنها شدم.... مثل همیشه....
...نوشت...برچسب : نویسنده : bicy-love0 بازدید : 151