چاوشے نوشت۵

ساخت وبلاگ
خط رو پیشونیم

چشمای بارونیم

دستای لرزونم

پاهای بی جونم

روح سرگردونم

گلای ایوونم

حتی چوب سیگارم

فندک تب دارم

دوس دارن برگردی....

امروز از اون روزاس که دنیا دنیا دلتنگی سرم آوار شده

تو چه میدونی تو دلم چی بود و چی گذشت....

تو فقط دیدی چیکار کردم....

دیوونه ای اگر فکر کنی تو این ۷ ماه یک ثانیه از ذهن من دور شدی....

هرروز با خودم تکرار کردم امروز رو بهت فکر نمیکنم و باز بیشتر از روز قبل بهت فکر کردم....

مرور کردم گذشته رو....

هرلحظشو....

هرچی که یادم میومد....

بارها رفتم تو کوچه ی اولین قرارمون.... و نشونی از اون کوچه ی تاریک باریک نبود.... ولی من موندم و خیال کردم ما اونجا تا ابد موندگار شدیم

بارها تو کوچه ی قدیمیتون رد شدم و عمیق نفس کشیدم...

تا خاطرت بره تو روح و جونم....

هزاران بار بام شهرو زیر و رو کردم....

کنار دریاچه، رو به روی چراغای شهر....

کوچه به کوچه ی شهر تو با منی....

تو نه....

خیالت....

خیالت با منه....

مواظبمه....

دستش تو دستامه....

باهام ساعت ها حرف میزنه....آغوشش همیشه برام بازه.... برام زیاد میخنده....

صدای خندش تا آسمون میره.... عین همیشه....

ولی الانا وقتی میخنده جای ذوق بغض میکنم....

دلم برات تنگه.....

احمق بود اونی که نوشت زمان همه چیزو درست میکنه.....

زمان هیچ غلطی نمیتونه بکنه وقتی خاطره ها هرروز و هرثانیه دنبالتن

چه توی خواب و چه بیداری...

...نوشت...
ما را در سایت ...نوشت دنبال می کنید

برچسب : چاوشے,نوشت۵, نویسنده : bicy-love0 بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 8:20